سلام
اول قرار بود در این وبلاگ تک بیتهای نغز و پر معنی رو جمع آوری کنیم.اما دیدم آنقدر شعرهای زیبا وجود داره که بهتره از اونا هم استفاده بشه. بنابراین از هر شعر جالبی که دوستان قابل دونستند استقبال میشه.البته من اشعار منظوم رو بیشتر دوست دارم اما شعر نو هم چیزی کم نداره فقط دوستان از ارسال اشعار آبکی و یا نامناسب خودداری کنند و خودشون به پرمحتوا شدن این وبلاگ کمک کنند.در ضمن اگه نام شاعر هم ذکر بشه بهتره. مطلب دیگه این که داستانهای کوتاه یا بلند عامیانه و یا لالاییهایی که هنوز در سینه مادربزرگها وجود داره و جاشون رو کم کم داستانهای خارجی داره میگیره رو هم اگه بتونیم در اینجا جمع کنیم خیلی خوب باشه چون اینجوری میتونیم اونا رو حفظ کنیم. مثلا این روزا چند نفر قصه ماه پیشونی رو بلدند یا شنیده اند؟ اما سیندرلا رو همه شنیدند !! خلاصه ما هم به اندازه خودمون میتونیم کار مثبت انجام بدیم. هر پیشنهاد مفیدی هم حتما عملی خواهد شد. پس به امید خدا برای شروع از گلستان لسان الغیب چند گل میچینیم
:
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
=======
اول به وفا می وصالم در داد چون مست شدم جام جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش دل خاک ره او شدم به بادم برداد
=======
ماهی که نظیر خود ندارد به کمال چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید ماننده سنگ خاره در آب زلال
دوشنبه 17 شهریور 1387 - 2:04:29 AM